»» شهادت حضرت زهرا(س)از دیدگاه اهل سنت
بسم رب الزهرا(س)
با عرض سلام وعرض تسلیت به مناسبت فرا رسیدن شهادت بانوی دو عالم، صدیقه طاهره(س)
شهادت حضرت فاطمه زهراء ( س ) واقعیتى است که منابع حدیثى و تاریخ شیعه و سنّى بر آن گواه است . برخى به علت عدم آشنائى با حدیث و تاریخ ، در این واقعیت تردید نمودهاند . از اینرو گوشهاى از شواهد این مصیبت بزرگ را تنها از منابع معتبر اهلسنّت تقدیم پویندگان حق و حقیقت مىنمائیم .
* * *
قال رسول اللَّه ( ص ) :
« . . . فتکون اوّل من یلحقنى من اهل بیتى فتقدم علىّ محزونة مکروبة مغمومة مقتولة » .
( فاطمه ) اولین کسى از اهلبیتم مىباشد که به من ملحق مىگردد ، پس بر من وارد مىشود ، محزون ، مکروب ، مغموم ، مقتول .
فرائد السمطین ج 2 ، ص 34
* * *
قال موسى بن جعفر ( ع ) : انَّ فاطمة ( س ) صدّیقة شهیده .
اصول کافى ج 1 ، ص 381
* * *
قال ابن عباس : إنّ الرّزیّة کُلَّ الرّزیة ، ما حال بین رسولاللَّه ( ص ) و بین کتابه .
مصیبت تمام مصیبت آنگاه رخ داد که بین پیامبر ( ص ) و نوشتارش حائل گردیدند .
صحیح بخارى ج 1 ، 120
* * *
شهادت حضرت زهرا ( س ) واقعیتى انکارناپذیر
تاریخ و حدیث اهل سنت و شیعه گواه شهادت جانکاهى است که قافیه بزرگترین مرثیه تاریخ بشریت را مىسازد .
کوشش پىگیر هواداران بانیان این مصیبت نتوانسته است آن را از آخر این مرثیه جانگداز پاک کند . و هیهات ، هیهات . از
نوک قلم پوزش مىطلبم و او را به بردبارى و شکیبایى فرا مىخوانم تا شاید بتوانم فریاد تاریخ را بر این فاجعه جانگداز به
رشته تحریر درآوردم . شهادت تنها یادگار پیامبر ، « ام ابیها »
صحیح بخارى ، ج 3 ، ص 83 ، کتاب فضائل أصحاب النّبى ( ص ) ، ب 42 ، ح 232 و ب 61 ، مناقب فاطمة ، ح 278
. ، « بضعة الرّسول » همان ب 42 . و سیراعلام النبلاء ، ج 2 ، ص 123 و . . . « سیده نساء العالمین » ، «سیدة نساء اهل الجنّة »
و . . . پس از رحلت آن حضرت آن هم با فجیعترین وضع ، آن هم بوسیله . . . یعنى چه ؟ آیا ممکن است ؟ این خبر گوش
هر انسان آزادهاى را مىخراشد ، هر عقلى را متحیّر مىسازد ، بر هر عاطفهاى سنگین مىآید . گویا این همان امانتى
است که بر کوهها و دریاها عرضه شد و آنها بر آن طاقت نیاوردند . شاید همین امر موجب گردید تا توجیهگران تاریخ و
افسانه پردازان الفت این واقعیت مسلم تاریخى را انکار کنند . امّا چه مىشود کرد ، اى کاش زبان لال مىشد ، قلم
مىشکست این خبر دهشت بار را نمىشنیدیم . و اى کاش آسمانها فرو مىریخت ، کوهها متلاشى مىشد ، جهان
بپایان مىآمد و این فاجعه رخ نمىداد . چگونه بگویم ؟ به که بگویم ؟ چگونه ناله سرکنم ؟ چگونه فریاد کشم ؟ که این
واقعیت تلخى است که تاریخ و حدیث معتبر گواه آن است . این آواى شوم نه تنها از مسلّمات منابع معتبر شیعه است ،
بلکه معتبرترین کتابهاى اهل سنت بر این مصیبت شاهدند . صحیح بخارى - معتبرترین کتاب ، پس از قرآن در نزد اهل
سنت - طلیعه این مصیبت را از قول ابن عباس در ضمن حدیثى چنین توصیف مىکند « الرزیّة کلّ الزریّة »
مصیبت آن مصیبتى که بر هر مصیبتى برترى دارد ، بلکه آن مصیبتى که همه مصائب را در بر مىگیرد ، زمینه سازى
براى این مصیبت عظمى بود . نسبت هذیان و . . . به پیامبر اکرم ( ص ) « غلبه الوجع » براى جلوگیرى تأکید بیشتر بر
سفارشات آن حضرت درباره شهید این مصیبت و . . . بود . و با جمله « عندنا کتاب اللَّه حسبنا » کتاب را از عترت جدا کرده
و زمینه « الرّزیّة کلّ الرّزیّة » را فراهم کردند . اینک متن حدیث ( ابن عباس گفت : چون بیمارى رسول خدا ( ص ) شدید
گردید ، فرمود : چیزى بیاورید تا بر آن براى شما نوشتهاى بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید . عمر گفت : بر پیامبر ( ص )
بیمارى چیره گردیده ، کتاب خدا در دست ماست ما را بس است ، پس اختلاف کردند وجنجال بالا گرفت . پیامبر ( ص )
فرمود : از نزد من بر خیزید درگیرى در حضور من سزاوار نیست .
پس ابن عباس بیرون رفت ومى گفت : مصیبت ، تمام مصیبت آنگاه رخ داد که بین پیامبر (ص ) ونوشتارش حائل گردیدند .
« عن ابن عباس قال : لمّا اشتدّ بالنّبیّ ( صلى الله علیه و سلم ) وجعه ، قال : ائتونى بکتاب اکتب لکم کتاباً لاتضلّوا بعده ، قال عمر : انّ النّبیّ ( صلى الله علیه و سلم ) غلبه الوجع وعندنا کتاب اللَّه حسبنا ، فاختلفوا وکثر الغلط ، قال : قوموا
عنّی ولاینبغی عندی التنازع ، فخرج
ابن عباس یقول : انّ الرزیّة کلّ الرزیّة ماحال بین رسول اللَّه ( صلى الله علیه و سلم ) وبین کتابه. » صحیح بخارى ، ج 1 ، ص 120 ،
کتاب العلم ، باب 82 کتابة العلم ، حدیث 112. و ج 3 ، ص 318 ، کتاب المغازى ، باب 199 مرض النّبیّ ( ص ) و وفاته ، حدیث 872. و
ج 4 ، ص 225 ، کتاب المرض و الطب ، باب 357 قول المریض قوموا عنّى ، حدیث 574. و ص774 ، کتاب الاعتصام ، باب 1191 کراهیة الخلاف ، حدیث 2169.
شاید آنانکه کلام ابن عباس را مىشنیدند که مىگوید : « الرّزیّة کلّ الرّزیّة » واى مصیبت جامع ، حیران و
آشفته خاطر بودند که یعنى چه ؟ ! ابن عباس چه مىگوید ؟ ! امّا پس از چند روز انگشت شمار نسبت دهنده هذیان و
یاوهگویى به پیامبر ( ص ) کلام دیگرى گفت : به خدا قسم خانه را با شما آتش مىزنم . این ماجرا در منابع فراوانى از
اهل سنت آمده که فقط به چند نمونه آن اشاره مىشود . الف : ابو بکر عبداللَّه بن محمد بن ابى شیبه ، شیخ و استاد
بخارى ، در کتاب المصف ، مىگوید : « آنگاه که بعد از رسولخدا ( ص ) براى ابوبکر بیعت مىگرفتند . على ( ع ) وزبیر
براى مشورت در این امر نزد فاطمه ( س ) دختر پیامبر ( ص ) رفت وشد مىکردند . عمر بن خطاب با خبر گردید وبنزد
فاطمه ( س ) آمد وگفت : اى دختر رسول خدا ( ص ) ! به خدا در نزد ما کسى از پدرت محبوبتر نیست وپس از او
محبوبترین تویى ! ! وبه خدا قسم این امر مرا مانع نمىشود که اگر آنان نزد تو جمع شوند ، دستور دهم که خانه را با آنها
به آتش کشند . اسلم گفت : چون عمر از نزد فاطمه ( س ) بیرون شد ، على ( ع ) و . .به خانه بر گشتند . پس فاطمه
( س ) گفت : مىدانید که عمر نزد من آمد ، وبه خدا قسم یاد کرده اگر شما ( بدون اینکه با ابوبکر بیعت کنید ) به خانه
برگردید خانه را با شما آتش مىزند ؟ وبه خدا قسم که او به سوگندش عمل خواهد کرد »
« حین بویع لأبى بکر بعد رسول اللَّه ( ص ) کان علیّ والزبیر یدخلان على فاطمة بنت رسول اللَّه ( ص ) فیشاورونها
ویرجعون فی أمرهم ، فلمّا بلغ ذلک عمر بن خطاب ، خرج حتّى دخل على فاطمة فقال : یا بنت رسول اللَّه ( ص ) واللَّه
ما أحد أحب إلینا من أبیک وما أحد أحب إلینا بعد أبیک منک ، وأیم اللَّه ما ذلک بمانعی أن اجتمع هؤلاء النفر عندک أن أمرتهم
أن یحرق علیهم البیت . قال : فلمّا خرج عمر جاؤوها فقالت : تعلمون انّ عمر قد جائنی وقد حلف باللَّه لإن عدتم لیحرقنّ
علیکم البیت ، وأیم اللَّه لیمضینّ لما حلف علیه . »
کتاب المصنف ، ج 7 ، ص 432 ، حدیث 37045 ، کتاب الفتن .
ب : همین مضمون را سیوطى در مسند فاطمه ، آورده است . سیوطى ، مسند فاطمه ، ص 36. ج :
ابن عبدالبر ، در الاستیعاب ، نیز این داستان را نقل کرده است . ابن عبدالبر ، الاستیعاب ، ج 3 ، ص 975. و . . . و سپس با
مشعلى بر در خانه فاطمه آمد و در جواب فاطمه که فرمود : آیا من نظارهگر باشم و تو خانه مرا آتش بزنى ؟ گفت :
بلى . چنانکه بلاذرى مىگوید : « ابوبکر به على ( ع ) پیام فرستاد تا با وى بیعت کند امّا على نپذیرفت . پس عمر با
مشعلى آمد ، فاطمه ( س ) نا گاه عمر را با مشعل در خانهاش یافت ، پس فرمود : یابن الخطّاب ! آیا من نظاره گر باشم
وحال آنکه تو در خانهام را بر من به آتش مىکشى ؟ ! عمر گفت : بلى . »
« انّ ابابکر ارسل الى علىٍّ یرید البیعة ، فلم یبایع فجاء عمر ومعه فتیلة فتلقته فاطمة على الباب ، فقالت فاطمة : یابن
خطاب ! أتراک محرقاً علىَّ بأبی ؟ ! قال : نعم . » بلاذرى ، انساب الاشراف ، ج 1 ، ص 586 .
وابوالفداء نیز مىگوید : « سپس ابوبکر عمر بن خطاب را به سوى على وآنانکه با او بودند فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه
( س ) بیرون کند . وگفت : اگر از دستور تو سر باز زدند با آنان بجنگ .
پس عمر مقدارى آتش آورد تا خانه را آتش زند .
پس فاطمه ( س ) بر سر راهش آمد وفرمود : کجا ؟ اى پسر خطاب ! آمدهاى تا کاشانه ما را به آتش کشى ؟ ! گفت :
بلى . یا در آنچه امت وارد شدهاند وارد شوند . »
« ثمّ انّ ابابکر بعث عمر بن خطاب الى علیٍ ومن معه لیخرجهم من بیت فاطمة ( رضیاللَّه عنها )
وقال : ان ابى علیک فقاتلهم ، فاقبل عمر بشىء من نار على ان یضرم الدار ، فلقیته فاطمة ( رضیاللَّه عنها ) وقالت :
الى این یابن الخطّاب ؟ ! أجئت لتحرق دارنا ؟ ! قال : نعم ، او یدخلوا فیمادخل فیه الامّة . »
ابوالفداء ، تاریخ ابى الفداء ج 1 ص 156 . دار المعرفة ، بیروت .
این سخن و این رفتار تفسیرى بر کلام ابن عباس « الرزیّة کلّ الزریّة » گردید . نه ، سخن ابن عباس تفسیرى به
گستردگى تاریخ ، بلکه به وسعت . . . دارد ، که در این رزیّه و ماتم ، تاریخ قصیدهاى سروده است ، که این گفته و کرده
عمر جزء اوّلین مصرعهاى آن قصیده بود . شاید ابن عباس هم از آن غزلى که عمر سرائید « غلبه الوجع » در ابتدا «
الرزیّة کلّ الزریّة » را درک نمىکرد . و تنها پیامبر اکرم ( ص ) در بستر بیمارى این غزل غم را تا به پایان خواندند ، که درد و
تلخى آن ، سختى بیمارى را تحت الشعاع قرار داد .
ادامه دارد...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » جواد رحیمی ( یکشنبه 88/2/13 :: ساعت 7:11 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
میلاد مهدیشعر امام زمان(عج)[عناوین آرشیوشده]