سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه خداوند، بنده ای را دوست بدارد، او را باآرامش و بردباری می آراید . [امام علی علیه السلام]
کانون فرهنگی علی بن موسی الرضا(ع)رهنان
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» بررسی شهادت حضرت زهرا(س) از نگاه اهل سنت

بسم رب الزهرا(س)

با عرض سلام  وعرض تسلیت به مناسبت فرا رسیدن شهادت بانوی دو عالم ، صدیقه طاهره(س)

 شهادت حضرت فاطمه زهراء ( س ) واقعیتى است که منابع حدیثى و تاریخ شیعه و سنّى بر آن گواه است . برخى به علت عدم آشنائى با حدیث و تاریخ ، در این واقعیت تردید نموده‏اند . از اینرو گوشه‏اى از شواهد این مصیبت بزرگ را تنها از منابع معتبر اهل‏سنّت تقدیم پویندگان حق و حقیقت مى‏نمائیم .

* * *

قال رسول اللَّه ( ص ) : « . . . فتکون اوّل من یلحقنى من اهل بیتى فتقدم علىّ محزونة مکروبة مغمومة مقتولة » .
( فاطمه ) اولین کسى از اهل‏بیتم مى‏باشد که به من ملحق مى‏گردد ، پس بر من وارد مى‏شود ، محزون ، مکروب ، مغموم،مقتول ...                                                                                 
                                                                                                      فرائد السمطین ج 2 ، ص 34


* * *

قال موسى بن جعفر ( ع ) : انَّ فاطمة ( س ) صدّیقة شهیده .
                                                                                                   اصول کافى ج 1 ، ص 38
* * *

قال ابن عباس : إنّ الرّزیّة کُلَّ الرّزیة ، ما حال بین رسول‏اللَّه ( ص ) و بین کتابه .
 
مصیبت تمام مصیبت آنگاه رخ داد که بین پیامبر ( ص ) و نوشتارش حائل گردیدند .

                                                                                                           صحیح بخارى ج 1 ، 120
* * *

شهادت حضرت زهرا ( س ) واقعیتى انکارناپذیر



تاریخ و حدیث اهل سنت و شیعه گواه شهادت جانکاهى است که قافیه بزرگترین مرثیه تاریخ بشریت را مى‏سازد . کوشش پى‏گیر هواداران بانیان این مصیبت نتوانسته است آن را از آخر این مرثیه جانگداز پاک کند . و هیهات ، هیهات . از نوک قلم پوزش مى‏طلبم و او را به بردبارى و شکیبایى فرا مى‏خوانم تا شاید بتوانم فریاد تاریخ را بر این فاجعه جانگداز به رشته تحریر درآوردم . شهادت تنها یادگار پیامبر ، « ام ابیها » صحیح بخارى ، ج 3 ، ص 83 ، کتاب فضائل أصحاب النّبى ( ص ) ، ب 42 ، ح 232 و ب 61 ، مناقب فاطمة ، ح 278 . ، « بضعة الرّسول » همان ب 42 . و سیراعلام النبلاء ، ج 2 ، ص 123 و . . . « سیده نساء العالمین » ، «س یدة نساء اهل الجنّة » و . . . پس از رحلت آن حضرت آن هم با فجیعترین وضع ، آن هم بوسیله . . . یعنى چه ؟ آیا ممکن است ؟ این خبر گوش هر انسان آزاده‏اى را مى‏خراشد ، هر عقلى را متحیّر مى‏سازد ، بر هر عاطفه‏اى سنگین مى‏آید . گویا این همان امانتى است که بر کوهها و دریاها عرضه شد و آنها بر آن طاقت نیاوردند . شاید همین امر موجب گردید تا توجیه‏گران تاریخ و افسانه پردازان الفت این واقعیت مسلم تاریخى را انکار کنند . امّا چه مى‏شود کرد ، اى کاش زبان لال مى‏شد ، قلم مى‏شکست این خبر دهشت بار را نمى‏شنیدیم . و اى کاش آسمانها فرو مى‏ریخت ، کوهها متلاشى مى‏شد ، جهان بپایان مى‏آمد و این فاجعه رخ نمى‏داد . چگونه بگویم ؟ به که بگویم ؟ چگونه ناله سرکنم ؟ چگونه فریاد کشم ؟ که این واقعیت تلخى است که تاریخ و حدیث معتبر گواه آن است . این آواى شوم نه تنها از مسلّمات منابع معتبر شیعه است ، بلکه معتبرترین کتابهاى اهل سنت بر این مصیبت شاهدند . صحیح بخارى - معتبرترین کتاب ، پس از قرآن در نزد اهل سنت - طلیعه این مصیبت را از قول ابن عباس در ضمن حدیثى چنین توصیف مى‏کند « الرزیّة کلّ الزریّة » مصیبت آن مصیبتى که بر هر مصیبتى برترى دارد ، بلکه آن مصیبتى که همه مصائب را در بر مى‏گیرد ، زمینه سازى براى این مصیبت عظمى‏ بود . نسبت هذیان و . . . به پیامبر اکرم ( ص ) « غلبه الوجع » براى جلوگیرى تأکید بیشتر بر سفارشات آن حضرت درباره شهید این مصیبت و . . . بود . و با جمله « عندنا کتاب اللَّه حسبنا » کتاب را از عترت جدا کرده و زمینه « الرّزیّة کلّ الرّزیّة » را فراهم کردند . اینک متن حدیث ( ابن عباس گفت : چون بیمارى رسول خدا ( ص ) شدید گردید ، فرمود : چیزى بیاورید تا بر آن براى شما نوشته‏اى بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید . عمر گفت : بر پیامبر ( ص ) بیمارى چیره گردیده ، کتاب خدا در دست ماست ما را بس است ، پس اختلاف کردند وجنجال بالا گرفت . پیامبر ( ص ) فرمود : از نزد من بر خیزید درگیرى در حضور من سزاوار نیست .



پس ابن عباس بیرون رفت ومى گفت : مصیبت ، تمام مصیبت آنگاه رخ داد که بین پیامبر (ص ) ونوشتارش حائل گردیدند . « عن ابن عباس قال : لمّا اشتدّ بالنّبیّ ( صلى الله علیه و سلم ) وجعه ، قال : ائتونى بکتاب اکتب لکم کتاباً لاتضلّوا بعده ، قال عمر : انّ النّبیّ ( صلى الله علیه و سلم ) غلبه الوجع وعندنا کتاب اللَّه حسبنا ، فاختلفوا وکثر الغلط ، قال : قوموا عنّی ولاینبغی عندی التنازع ، فخرج ابن عباس یقول : انّ الرزیّة کلّ الرزیّة ماحال بین رسول اللَّه ( صلى الله علیه و سلم ) وبین کتابه. » صحیح بخارى ، ج 1 ، ص 120 ، کتاب العلم ، باب 82 کتابة العلم ، حدیث 112. و ج 3 ، ص 318 ، کتاب المغازى ، باب 199 مرض النّبیّ ( ص ) و وفاته ، حدیث 872. و ج 4 ، ص 225 ، کتاب المرض و الطب ، باب 357 قول المریض قوموا عنّى ، حدیث 574. و ص‏774 ، کتاب الاعتصام ، باب 1191 کراهیة الخلاف ، حدیث 2169. ‏ شاید آنانکه کلام ابن عباس را مى‏شنیدند که مى‏گوید : « الرّزیّة کلّ الرّزیّة » واى مصیبت جامع ، حیران و آشفته خاطر بودند که یعنى چه ؟ ! ابن عباس چه مى‏گوید ؟ ! امّا پس از چند روز انگشت شمار نسبت دهنده هذیان و یاوه‏گویى به پیامبر ( ص ) کلام دیگرى گفت : به خدا قسم خانه را با شما آتش مى‏زنم . این ماجرا در منابع فراوانى از اهل سنت آمده که فقط به چند نمونه آن اشاره مى‏شود . الف : ابو بکر عبداللَّه بن محمد بن ابى شیبه ، شیخ و استاد بخارى ، در کتاب المصف ، مى‏گوید : « آنگاه که بعد از رسول‏خدا ( ص ) براى ابوبکر بیعت مى‏گرفتند . على ( ع ) وزبیر براى مشورت در این امر نزد فاطمه ( س ) دختر پیامبر ( ص ) رفت وشد مى‏کردند . عمر بن خطاب با خبر گردید وبنزد فاطمه ( س ) آمد وگفت : اى دختر رسول خدا ( ص ) ! به خدا در نزد ما کسى از پدرت محبوبتر نیست وپس از او محبوبترین تویى ! ! وبه خدا قسم این امر مرا مانع نمى‏شود که اگر آنان نزد تو جمع شوند ، دستور دهم که خانه را با آنها به آتش کشند . اسلم گفت : چون عمر از نزد فاطمه ( س ) بیرون شد ، على ( ع ) و . .به خانه بر گشتند . پس فاطمه ( س ) گفت : مى‏دانید که عمر نزد من آمد ، وبه خدا قسم یاد کرده اگر شما ( بدون اینکه با ابوبکر بیعت کنید ) به خانه برگردید خانه را با شما آتش مى‏زند ؟ وبه خدا قسم که او به سوگندش عمل خواهد کرد » « حین بویع لأبى بکر بعد رسول اللَّه ( ص ) کان علیّ والزبیر یدخلان على فاطمة بنت رسول اللَّه ( ص ) فیشاورونها ویرجعون فی أمرهم ، فلمّا بلغ ذلک عمر بن خطاب ، خرج حتّى‏ دخل على فاطمة فقال : یا بنت رسول اللَّه ( ص ) واللَّه ما أحد أحب إلینا من أبیک وما أحد أحب إلینا بعد أبیک منک ، وأیم اللَّه ما ذلک بمانعی أن اجتمع هؤلاء النفر عندک أن أمرتهم أن یحرق علیهم البیت . قال : فلمّا خرج عمر جاؤوها فقالت : تعلمون انّ عمر قد جائنی وقد حلف باللَّه لإن عدتم لیحرقنّ علیکم البیت ، وأیم اللَّه لیمضینّ لما حلف علیه . » کتاب المصنف ، ج 7 ، ص 432 ، حدیث 37045 ، کتاب الفتن . ‏ ب : همین مضمون را سیوطى در مسند فاطمه ، آورده است . سیوطى ، مسند فاطمه ، ص 36. ج : ابن عبدالبر ، در الاستیعاب ، نیز این داستان را نقل کرده است . ابن عبدالبر ، الاستیعاب ، ج 3 ، ص 975. و . . . و سپس با مشعلى بر در خانه فاطمه آمد و در جواب فاطمه که فرمود : آیا من نظاره‏گر باشم و تو خانه مرا آتش بزنى ؟ گفت : بلى . چنانکه بلاذرى مى‏گوید : « ابوبکر به على ( ع ) پیام فرستاد تا با وى بیعت کند امّا على نپذیرفت . پس عمر با مشعلى آمد ، فاطمه ( س ) نا گاه عمر را با مشعل در خانه‏اش یافت ، پس فرمود : یابن الخطّاب ! آیا من نظاره گر باشم وحال آنکه تو در خانه‏ام را بر من به آتش مى‏کشى ؟ ! عمر گفت : بلى . » « انّ ابابکر ارسل الى علىٍّ یرید البیعة ، فلم یبایع فجاء عمر ومعه فتیلة فتلقته فاطمة على الباب ، فقالت فاطمة : یابن خطاب ! أتراک محرقاً علىَّ بأبی ؟ ! قال : نعم . » بلاذرى ، انساب الاشراف ، ج 1 ، ص 586 . ‏ وابوالفداء نیز مى‏گوید : « سپس ابوبکر عمر بن خطاب را به سوى على وآنانکه با او بودند فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه ( س ) بیرون کند . وگفت : اگر از دستور تو سر باز زدند با آنان بجنگ .



پس عمر مقدارى آتش آورد تا خانه را آتش زند .



پس فاطمه ( س ) بر سر راهش آمد وفرمود : کجا ؟ اى پسر خطاب ! آمده‏اى تا کاشانه ما را به آتش کشى ؟ ! گفت : بلى . یا در آنچه امت وارد شده‏اند وارد شوند . » « ثمّ انّ ابابکر بعث عمر بن خطاب الى علیٍ ومن معه لیخرجهم من بیت فاطمة ( رضی‏اللَّه عنها ) وقال : ان ابى‏ علیک فقاتلهم ، فاقبل عمر بشى‏ء من نار على ان یضرم الدار ، فلقیته فاطمة ( رضی‏اللَّه عنها ) وقالت : الى این یابن الخطّاب ؟ ! أجئت لتحرق دارنا ؟ ! قال : نعم ، او یدخلوا فیمادخل فیه الامّة . » ابوالفداء ، تاریخ ابى الفداء ج 1 ص 156 . دار المعرفة ، بیروت . ‏ این سخن و این رفتار تفسیرى بر کلام ابن عباس « الرزیّة کلّ الزریّة » گردید . نه ، سخن ابن عباس تفسیرى به گستردگى تاریخ ، بلکه به وسعت . . . دارد ، که در این رزیّه و ماتم ، تاریخ قصیده‏اى سروده است ، که این گفته و کرده عمر جزء اوّلین مصرعهاى آن قصیده بود . شاید ابن عباس هم از آن غزلى که عمر سرائید « غلبه الوجع » در ابتدا « الرزیّة کلّ الزریّة » را درک نمى‏کرد . و تنها پیامبر اکرم ( ص ) در بستر بیمارى این غزل غم را تا به پایان خواندند ، که درد و تلخى آن ، سختى بیمارى را تحت الشعاع قرار داد . از اینرو عالم بزرگ سنى شافعی جوینی - استاد جمعى از علماى اهل سنت ، که یکى از شاگردانش - ذهبى - که به شاگردیش افتخار مى‏کند و مى‏گوید : سمعت من الإمام المحدّث الأوحد الأکمل فخرالإسلام صدرالدّین . . . و کان دیّناً صالحاً تذکرة الحفاظ ، ج 4 ، ص 1505 ، رقم 24 . - . از پیامبر اکرم ( ص ) نقل مى‏کند که فرمود : « چون به دخترم فاطمه مى‏نگرم بیاد مى‏آورم آنچه را که بعد از من بر سر او خواهد آمد و حال آنکه در خانه‏اش ذلّت وارد گردیده ، از وى هتک حرمت شده ، حقش غضب ، و ارثش منع شده ، پهلویش شکسته و جنینش سقط گردیده و او فریاد برمى‏آورد « یا محمداه » . . . . پس او اولین کسى از اهل‏بیتم مى‏باشد که به من ملحق مى‏گردد ، پس بر من وارد مى‏شود ، محزون ، مکروب ، مغموم ، مقتول . . . » . « ..وانّی لمّا رأیتها ذکرت ما یصنع بعدی ، کانّی بها وقد دخل الذّل بیتها وانتهکت حرمتها وغصبت حقّها ومنعت ارثها وکسرت جنبها واسقطت جنینها وهی تنادى : یإ؛ محمداه...فتکون اوّل من یلحقنی من أهل بیتی فتقدم علیّ‏َ محزونة مکروبة مغمومة مغصوبة مقتولة. » فرائد السمطین ، ج 2 ، ص‏34 ، 35 طبع بیروت.



هنگامى با مشعل آتش براى تسلیت دختر پیامبر اکرم ( ص ) آمدند که وى « به محسن » باردار بود و تهاجم به خانه و . . . موجب قتل محسن طفلى که هنوز پابه دنیا ننهاده بود گردید . چنانکه ابن ابى دارم - آنکه ذهبى وى را الامام الحافظ الفاضل . . . کان موصوفاً بالحفظ و المعرفة خوانده - جمله « إنّ عمر رفس فاطمة حتّى اسقطت بمحسن » . عمر لگدى بر حضرت زهرا ( س ) زد تا محسن سقط گردید » . را مورد تقریر و تأیید قرار داده ، تا مورد نکوهش گروهى قرار گرفت . « کان ابن ابى دارم مستقیم الامر عامة دهره ثم فى آخر ایامه کان اکثر ما یقرء علیه المثالب حضرته و رجل یقرء علیه ان عمر رفس فاطمة حتى اسقطت بمحسن. » سیر اعلام النبلاء ، ج 15 ، ص 578. ‏ روشن است زنى که در اثر تهدید به احراق بیت و آتش زدن خانه‏اش و سقط جنینش و . . . مریض گردد و مرض او در زمان کوتاهى منجر به فوت وى شود ، این فوت شرعاً و عرفاً و عقلاً قتل و شهادت محسوب مى‏گردد ، و به عامل جنایت مستند مى‏باشد ، و نیازى به دلیل دیگرى ندارد . از اینرو است که ائمه معصومین : واهل‏بیت رسول‏خدا ( ص ) مادر خود را شهید مى‏خواندند . چنانکه حضرت موسى بن جعفر ( ع ) فرمود : « إنّ فاطمة ( س ) صدیقة شهیدة » اصول کافی ، ج 1 ، ص 381 ، ح 2 . با آنچه گفته شد جاى تردیدى باقى نمى‏ماند ، و شهادت دختر پیامبر ( ص ) براى هیچ شیعه و سنى منصف و غیرمتعصبى قابل انکار نیست . در عین حال باز هم این قصّه بر باورهاى بسیارى سنگین مى‏آید و جا دارد که فریاد برآورند که : آه چه مى‏گوئى ؟ چه مى‏نویسى ؟ ساکت باش ؟ مگر ممکن است راست باشد ؟ اگر راست است ؟ پس چرا افلاک مى‏گردند ؟ خورشید مى‏تابد ؟ و . . . . مگر خدا به پیامبرش نفرمود : « لولاک لما خلقت الأفلاک » و پیامبر اکرم ( ص ) درباره دخترش نفرمود : « فاطمة بضعة منّى » فاطمه پاره‏تن من است ؟ شاید بخارى به دروغ طلیعه این غزل را سروده است « غلبه الوجع » ، « عندنا کتاب اللَّه حسبنا » ، « الرزیّة کلّ الزریّة » ؟ مگر صحیح بخارى معتبرترین کتاب اهل سنت نیست ؟ چرا این جملات را آن قدر تکرار کرده ؟ چرا وى مراسم غریبانه به خاک سپارى فاطمه را در نیمه شب دور از انظار خلیفة و . . . ذکر کرده ؟ ومى گوید : چون فاطمه وفات کرد شوهرش علی ( ع ) وى را شبانه به خاک سپرد وابوبکر را خبر نکرد وخود بر او نماز گزارد . فلمّا توفّیت دفنها زوجها علیّ لیلاً و لم یؤذن بها ابابکر و صلّى علیها... صحیح بخارى ، ج 3 ، ص 253 ، کتاب المغازى ، باب 155 غزوة خیبر ، حدیث 704. ‏ چرا کراهیت على ( ع ) ملاقات با عمر را ذکر کرده ؟ . . . أن ائتناو لا یأتنا احد معک کراهیّة لمحضر عمر . همان مدرک ‏ اگر بخارى مى‏بود شاید مى‏گفت : من تنها نبودم ، مسلم هم همین جریان را نقل کرده وگفته است : که ابن عباس بر این رزیّة چنان گریست که از اشکاهایش ریگها تر شدند « قال ابن عباس : یوم الخمیس وما یوم الخمیس ، ثمّ بکى‏ حتّى‏ بلّ دمعه الحصى‏ ، فقلت یا بن عباس وما یوم الخمیس ؟ قال : اشتدّ برسول‏اللَّه ( صلى الله علیه و سلم ) وجعه فقال ائتونی اکتب لکم کتاباً لاتضلّوا بعدی فتنازعوا وما ینبغی عند نبىّ تنازع ، وقالوا ما شأنه أهجر استفهموه ، قال : دعونی . . . » ( ابن عباس گفت : روز پنجشنبه ، چه روز پنجشنبه‏اى سپس گریست تا آب دیدگانش ریگها را تر کرد . پس گفتم : روز پنجشنبه چیست ؟ گفت : بیمارى رسول خدا ( ص ) شدید گشت ، پس فرمود : بیاورید تا براى شما نوشتارى بنویسم که بعد از من گمراه نشوید . پس نزاع کردند ، ونزاع در نزد پیامبر سزاوار نیست ، و گفتند او را چه شده است ، هزیان مى‏گوید ، از او جویاشویم ، فرمود ، رها کنید مرا . . . ) صحیح مسلم ، ج 3 ، ص 455 ، کتاب الوصیّه باب 5 الوقف ح 22 . ابن ابى شیبه استادم قبل از من فاجعه را روشن‏تر بیان کرده که تهدید بآتش کشیدن خانه را ذکر کرده . مطلب روشن‏تر از آن است که بتوان آن را مخفى کرد ، چه اینکه این مطلب در منابع معتبر ما اهل‏سنت فراوان آمده . شاید کسى تصّور کند : آنچه به سند صحیح ومعتبر ثابت وغیر قابل انکار است ، تهدید به آتش کشیدن خانه فاطمه ( س ) است ، امّا اصل آتش زدن ثابت نیست . بلى ، کلام ابن ابى شیبه به تنهایى آتش زدن بیت وحى را ثابت نمى‏کند ، امّا بخارى با نقل بیعت نکردن على ( ع ) با ابوبکر از به آتش کشیدن بیت نبوّت خبر مى‏دهد . زیرا در نقل ابن ابى شیبه خواندیم که عمر قسم یاد کرد اگر بیعت نکنند دستور مى‏دهم تا خانه را با اهلش آتش زنند . آنچنان سوگند عمر جدّى بود که فاطمه ( س ) سوگند مى‏خورد که عمر به قسمش وفا خواهد کرد . وبخارى آورده است : « فاطمه ( س ) بر ابوبکر غضب نمود پس با وى قهر کرد پس با او سخنى نگفت تا وفات نمود وبعد از پیغمبر ( ص ) شش ماه زندگى کرد . . . ( و على ( ع ) ) در این ماههابیعت نکرد . « فوجدت فاطمة على ابى بکر فی ذلک فهجرته فلم تکلمه حتّى‏ توفیّت وعاشت بعد النّبیّ ( صلى الله علیه و سلم ) ستّة اشهر... ولم یکن یبایع تلک الاشهر. » صحیح بخارى ، ج 3 ، ص 253 ، کتاب المغازى ، باب 155 غزوة خیبر ، حدیث 704. ‏ پس بنا بر این چنانکه بلاذرى در انساب الاشراف مى‏گوید : « فلم یبایع فجاء عمر ومعه فتیلة » . عمر به مقتضاى قسمش عمل کرد وبیت اهل البیت را به آتش کشید .



وآنچه برخى نقل کرده‏اند که على ( ع ) پس از تهدید ناگزیر از بیعت شد ونوبت به احراق نرسید ، مخالف نقل بخارى است ، که در نزد اهل سنت از اعتبار بیشترى برخوردار است ، ونیز شواهد حدیثى وتاریخى ، آن رامردود مى‏داند . بلى قافیه این مرثیه و نوحه با سرودن طلیعه آن به زبان هر سراینده‏اى جارى مى‏شود ، چون با قسم به آتش زدن خانه ، وسپس براى وفاء به قسم با مشعل به در خانه آمدن ، و سقط جنین و . . . از دنیا رفتن پس از مدت کوتاهى ، قتل و شهادت و مستند به این مقدمات خواهد بود . هر چند بعضى از ناقلین این مرثیه و مصیبت به نتیجه آن تصریح نکرده باشند . امّا همانطور که گذشت این مرثیه به وسیله پدر فاطمه ( س ) پیامبر اکرم ( ص ) و فرزندانش ائمه اطهار : تا پایان سرائیده شد . تا اینجا به گوشه‏اى از شواهد تاریخى حدیثى بر شهادت فاطمه زهرا ( س ) از منابع معتبر اهل سنت اشاره شد . مطلب آنقدر واضح و روشن است که نیازى به تکثیر منابع نیست .



امّا از طرف دیگر فاجعه آن قدر بزرگ و سنگین است که هر چند نتوان در ادلّه و مستندهاى تاریخى و حدیثى آن خدشه نمود ، امّا باز هم عواطف و احساسات به سختى مى‏تواند آن را باور کند . مگر على ( ع ) نبود ؟ چگونه جرأت کردند ؟



على ( ع ) مى‏دید ؟ مى‏دید فاطمه ( س ) را مى‏زدند ؟ مى‏دید آتش شعله مى‏کشد ؟ مى‏دید مصیبتهایى که روزگاران را همچون شب تار و سیاه کرده است بر فاطمه ( س ) مى‏بارد ؟ ! چگونه جرأت کردند ؟



مگر ندیده بودند على ( ع ) در خیبر را چگونه از جا کند ؟ مگر ندیده بودند على ( ع ) مرحب را چگونه دو نیم کرد ؟ مگر ندیده بودند على ( ع ) عمرو بن عبدود را . . . ؟ مگر ندیده بودند ؟ ؟ ؟ مگر نداى جبرئیل را نشنیده بودند « لا سیف الاّ ذوالفقار و لا فتى الاّ على » چگونه جرأت کردند ؟ بلى على ( ع ) را دیده بودند .



اى کاش على ( ع ) را فقط در این صحنه‏ها دیده بودند تا جرأت نمى‏کردند . حلم على را هم که از کوهها سختتر بود دیده بودند .



یافته بودند که على ( ع ) نفس پیغمبر ( ص ) است ، و پیغمبر را نیز سالها آزموده بودند ، اکنون شروع ماجرا نبود . قبل از آن بر پیامبر ( ص ) جرأت مى‏کردند .



و او را مى‏آزردند ! آن هم نه آزارى همچون آزار مشرکان مکّه ، که بر آن حضرت سنگ و خاک و خاکستر و زباله مى‏ریختند ! از آن زشتتر ! و نه آزارى همچون آزار مشرکان و یهود و نصارى در جنگها با تیر و نیزه و شمشیر ، بلکه از آن سختتر ! آزار در مورد همسران پیامبر ( ص ) : آه چه دشوار است بر غیرت اللَّه . باید سر بر دیوار نهاد و تا ابد بر مظلومیت محمد ( ص ) خون گریست « که او فرمود : ما اوذى نبىّ بمثل ما اوذیت » بجاى اینکه با پیروزى‏ها اذیّت و آزارها کم شود افزون مى‏گردید ! و با رحلتش به اوج رسید . یافته بودند که سماحت و عظمت پیامبر ( ص ) بر شجاعت و قدرتش فزونى دارد . دیده بودند در مقابل اذیّتهاى مشرکین قریش نفرین نمى‏کرد و مى‏فرمود « انّ قومى لا یعلمون » و در مقابل آنانکه بر آن حضرت شمشیر کشیده بودند فرمود : « اذهبوا انتم الطّلقاء » لذا بر آن حضرت جرأت مى‏کردند . اوحیا مى‏کرد که خود در مقابل آزارهایى که بر وى وارد مى‏شد اعتراض کند ، او دین خدا را پاس مى‏داشت ، و خدا به دفاع از او مى‏پرداخت . از آیات سوره احزاب استفاده مى‏شود که : جمعى سرزده و بدون اذن وارد خانه پیامبر ( ص ) مى‏شدند . چون آنها را دعوت به میهمانى مى‏کردند ، پس از پذیرایى دور هم مى‏نشستند و با هم به گفتگوهاى بیهوده و حتى آزاردهنده‏اى مى‏پرداختند . و گاه چون از زنان پیامبر چیزى مى‏خواستند ناگهان پرده را بالا زده و سؤال خود را مطرح مى‏کردند . پیامبر از این وضع آزرده مى‏گشت .



امّا حیا مانع بود تا آنها را از این رفتارهاى ناهنجار و ناشایسته منع کند . خداوند آیاتى را فرو فرستاد و آنها را از این رفتار ناشایست خصوصاً در مورد همسران پیامبر بر حذر داشت . ( یااّیها الّذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النّبى الاّ أن یؤذن لکم الى طعام غیر ناظرین اناه و لکن اذا دعیتم فادخلوا فاذا طعمتم فانتشروا و لا مستئنسین لحدیث انّ ذلکم کان یؤذى النّبىّ فیستحیى منکم و اللَّه لا یستحیى من الحق و اذا سألتموهن متاعاً فسئلوهن من وراء حجاب ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهنّ. ) ( اى کسانى که ایمان آورده‏اید ! به خانه‏هاى پیامبر داخل نشوید مگر بشما براى صرف غذا اجازه داده شود ، بدون اینکه چشم به ظرف غذاى وى بدوزید ، امّا هنگامى که دعوت شدید داخل شوید ، ووقتى غذا خوردید پراکنده شوید ، و ( بعد از صرف غذا ) به بحث وگفتگو ننشینید ، این عمل ، پیامبر را مى‏آزارد ، ولى از شما شرم مى‏کند ( وچیزى نمى‏گوید ) ، امّا خدا از ( بیان ) حق شرم ندارد. وهنگامى که چیزى از آنان ( همسران پیامبر ) مى‏خواهید از پشت پرده بخواهید ، این کار براى پاکى دلهاى شما وآنها بهتر است ) سورة الاحزاب ، آیة 53. ‏ و سپس فرمود : شما حق ندارید پیامبر ( ص ) را بیازارید و پس از او با همسرانش ازدواج کنید این رفتار شما نزد خداوند بزرگ است‏ ( و ما کان لکم أن تؤذوا رسول اللَّه و لا أن تنکحوا ازواجه من بعده أبداً انّ ذلکم کان عند اللَّه عظیماً . ) سورة الاحزاب ، آیه 53 . ‏ و پس از چند آیه مى‏فرماید : آنانکه خدا و پیامبرش را مى‏آزارند ، خداوند برآنها در دنیا و آخرت لعن مى‏فرستد و براى آنان عذابى خار کننده آماده فرموده است . ( انّ الّذین یؤذون اللَّه و رسوله لعنهم اللَّه فى الدّنیا و الآخرة و أعدّ لهم عذاباً مهیناً. ) سورة الاحزاب ، آیه 57. ‏ شاید بتوان یکى از اهم مصادیق آزار پیامبر ( ص ) را داستانى که بخارى آورده است به شمار آورد . حاصل داستان این است که زنان پیامبر اکرم ( ص ) در تاریکى شب با پوشش کامل به مکانى که خلوت و مناسب بود براى قضاء حاجت مى‏رفتند . چون ام‏المؤمنین سوده قد بلندى داشت یا تنومند بود عمر وى را شناخت و فریاد برآورد که‏اى سوده تو نمى‏توانى خود را از ما پنهان کنى ، بدان که ما تو را شناختیم . سوده بر مى‏گردد ، و به پیامبر شکوه مى‏برد و آن حضرت مى‏فرماید شما رخصت داده شده‏اید که براى حوائجتان خارج شوید . این داستان را بخارى در سه جا از کتاب صحیحش آورده است .



1 - در کتاب التفسیر سورة الاحزاب در ذیل آیات فوق . « عن عایشة قالت : خرجت سودة بعد ما ضرب الحجاب لحاجتها ، وکانت امرأة جسیمة لاتخفى‏ على من یعرفها ، فرآها عمر بن الخطّاب ، فقال : یا سودة ! أما واللَّه ما تخفین علینا ، فانظرى کیف تخرجین ، قالت : فانکفأت راجعة .. فدخلت فقالت : یا رسول اللَّه انّی خرجت لبعض حاجتی فقال لی عمر : کذا وکذا ، ...فقال : انّه قد اذن لکنّ أن تخرجن لحاجتکنّ » ( عایشه گفت : پس از آنکه آیه حجاب نازل گردید ، سوده براى قضاى حاجتش بیرون رفت ، او زنى تنومند بود ، از اینرو نمى‏توانست خود را از کسانیکه او را مى‏شناختند پنهان کند عمر بن خطاب او را دید ، وگفت : اى سوده ! به خدا نمى‏توانى خود را از ما مخفى نگاه دارى ، پس فکر کن چگونه خارج شوى گفت : پس بادگرگونى باز گشت وبر پیامبر وارد شد وگفت : یا رسول اللَّه ! من براى برخى از نیازهاى خود بیرون رفتم : عمر به من چنین وچنان گفت... پس ( پیامبر اکرم ( ص ) ) فرمود : شما اجازه داده شده‏اید تا براى نیازهایتان خارج شوید. ) صحیح بخارى ، ج 3 ، ص‏451 باب 45 ، حدیث 1220.



2 - در کتاب النکاح باب خروج النساء لحوائجهن . « عن عایشة خرجت سودة بنت زمعة لیلاً فرآها عمر ، فعرفها ، فقال : انّک واللَّه یا سودة ! ما یخفین علینا ، فرجعت الى النّبیّ ( صلى الله علیه و سلم ) فذکرت ذلک له...وهو یقول : قد أذن اللَّه لکنّ أن تخرجن لحوائجکنّ » ( عایشة گفت : شبى سوده بنت زمعه بیرون رفت ، عمر او را دید وشناخت ، وگفت : به خدا اى سوده نمى‏توانى خود را از ما مخفى نگاه دارى گفت : بسوى پیامبر ( ص ) باز گشت ، پس ماجرا را براى آن حضرت نقل کرد ، واو ( ص ) مى‏فرمود : خدا به شما اجازه داده است تا براى نیازهایتان خارج شوید. ) همان ، ج 4 ، ص 75 ، ب 116 ، ح 166.



3 - کتاب الوضوء باب خروج النساء الى البراز . « عن عایشة انّ ازواج النّبىّ ( صلى الله علیه و سلم ) کنّ یخرجن باللیل اذا تبرزن الى المناصع وهو صعید افیح فکان عمر یقول للنّبی ( صلى الله علیه و سلم ) : تحجب نسائک ، فلم یکن رسول اللَّه ( صلى الله علیه و سلم ) یفعل ، فخرجت سودة بنت زمعة زوج النّبیّ ( صلى الله علیه و سلم ) لیلة من اللیالى عشاءً ، وکانت امرأة طویلة ، فناداها عمر : الا قد عرفناک یاسودة ، حرصاً على ان ینزل الحجاب » ( عایشه گفت : همسران پیغمبر ( ص ) در شب براى قضاى حاجت به زمین وسیعى مى‏رفتند ، عمر به پیامبر مى‏گفت : زنانت را از نامحرمان بپوشان امّا پیامبر ( به نصیحت عمر ) عمل نمى‏کرد ، تا شبى سوده بنت زمعه که قامتى بلند داشت پس از پاسى از شب بیرون شد ، پس عمر فریاد بر آورد : اى سوده بدان که تو را شناختیم ، چون وى بر نزول آیه حجاب حریص بود ) همان ، ج 1 ، ص 136 ، ب‏109 ، ح 143.                                            
                                                                                                                      ‏ ادامه دارد





نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » جواد رحیمی ( پنج شنبه 88/2/10 :: ساعت 6:50 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

میلاد مهدی
شعر امام زمان(عج)
[عناوین آرشیوشده]